شمع نیمه سوخته

q

ساعت سه نیمه شب بود كه صدای تلفن پسر رو از خواب بيدار كرد پشت خط مادرش بود پسر با ناراحتی گفت: آخه مادرِ من, چرا اين وقت شب از خواب بيدارم كردی؟

مادر گفت: 29 سال پیش, همين موقع شب تو منو از خواب بيدار كردی, فقط خواستم بگم تولدت مبارك پسرم و تلفن رو قطع کرد

پسر از اينكه دل مادرش رو شكسته بود تا صبح خوابش نبرد صبح سراغ مادرش رفت وقتی وارد خونه شد مادرش رو پشت ميز تلفن مثل یه شمع نيمه سوخته دید ولی مادرش ديگه تو اين دنيا نبود